..:: این سایت بمنظور تسهیل در دسترسی سریع فعالان کسب و کار به تمام درگاه های تجاری ، مالیاتی ، بیمه ای ، اداری و همچنین میز کار الکترونیک برای متخصصین مالی اداری طراحی و راه اندازی گردیده است ::..

___ راهب جوان و زن زيبا

تالار خدمات امور مالیاتی
تالار خدمات تولید و تجارت
تالار خدمات قوه قضاییه
پست الکترونیک
آخرین اخبار

دو راهب از ميان جنگل مي گذشتند كه چشمشان به زني زيبا افتاد كه كنار رودخانه ايستاده بود و نمي توانست از آن عبور كند. راهب جوان تر به خاطر آن كه سوگند عفت خورده بودند، بدون هيچ كمكي از رودخانه عبور كرد اما راهب پير تر آن زن را بغل گرفت و از رودخانه عبور داد. زن از او تشكر كرد و دو راهب به راه خود ادامه دادند. راهب جوان در سكوت، مرتب اين واقعه را براي خود مرور مي كرد: «چگونه او اين كار را انجام داد؟»

اين را راهب جوان با عصبانيت به خود مي گفت: «آيا سوگند را فراموش كرده است؟»

راهب جوان هر چه بيشتر فكر مي كرد بيشتر عصباني مي شد و در ذهن خود با اين موضوع مي جنگيد: «اگر من چنين كاري را انجام داده بودم حتما” توبيخ مي شدم، اين براي من غير قابل هضم است.»

او به راهب پير نگاه كرد تا ببيند آبا او از كار خود شرمنده است يا خير، ولي مي ديد كه راهب پير خيلي راحت و خونسرد به راه خود ادامه مي دهد. نهايتا” راهب جوان نتوانست بيش از اين طاقت بياورد و از راهب پير پرسيد: «چگونه جرأت كردي به آن زن نگاه كني و او را در آغوش بگيري و حمل كني؟ مگر سوگند را فراموش كرده اي؟»

راهب پير با تعجب به او نگاهي كرد و سپس با مهرباني به او گفت: «من همان موقع كه او را بر زمين گذاشتم ديگر حمل نكردم ولي تو هنوز داري او را حمل مي كني.»

اشتراک گزاری در شبکه های اجتماعی

Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on email
ایمیل
Share on telegram
تلگرام
Share on print
پرینت
Share on whatsapp
واتساپ
تالار خدمات تامین اجتماعی
تالار خدمات اداری
تولید کنندگان نرم افزار
درخواستها
ضرب المثل های حسابداری

حسابدار بی‏کار، خواب تنخواه می‏بینه!

تالار خدمات مهندسین مشاور
توصیه امروز به مدیران
وقت طلاست
مهارت های رایانه ای
ساعت و تاریخ
امروز: 1 آذر 1403