مارمولكي رفت پيش ماري كه چشمپزشك بود. از او خواست برايش عينكي تهيه كند.
مار گفت: “عينك به چه درد تو ميخورد؟ مگر با عينك و بيعينك فرقي ميكند؟ تو كه جايي را نميبيني.”
مارمولك گفت: “عينك كه بزنم ديده ميشوم.”
مارمولكي رفت پيش ماري كه چشمپزشك بود. از او خواست برايش عينكي تهيه كند.
مار گفت: “عينك به چه درد تو ميخورد؟ مگر با عينك و بيعينك فرقي ميكند؟ تو كه جايي را نميبيني.”
مارمولك گفت: “عينك كه بزنم ديده ميشوم.”
به مشاور مالی گفتن بساطتو جمع كن، دستشو گذاشت دم دهنش!
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به مالک سایت می باشد. لازم به ذکر است که کپی با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی و توسعه توسط زهرا کیانی 09333525531