وی در حالی که از نادیده گرفته شدن پیشنهادهایش ناامید شده بود، در سال ۱۹۷۰ میلادی نخستین فرصت مدیریت سرمایهاش را در بخش رسمی معاملات «ای.جی.بکر» یافت و آنجا بود که به قدرت ایدههای معاملاتیاش در عمل پی برد. او سه سال به عنوان نفر اول بین بهترین مدیران سرمایه بزرگترین شرکت خدمات ارزیابی سرمایه در آن زمان (ای.جی.بکر) شناخته شد و پس از ترک این شرکت به عنوان مدیر سرمایه در شرکتهای «مالنی»، «ولز»، «جساپ» و «لمونت» فعالیت و در سال ۱۹۸۰ میلادی شرکت خودش را راهاندازی کرد. در ۱۲ سال بعدی دریهاوس به طور متوسط سالانه بیش از ۳۰درصد بازگشت سرمایه داشت. این در حالی بود که این مقدار بازگشت تقریبا دوبرابر بازگشت «اساند پی ۵۰۰» بود که در همان روز ۱۶/۷درصد بود. دریهاوس روی سهام شرکتهای کوچک کار میکند. اما با این حال دامنه فعالیتش را به دیگر انواع سرمایه نیز گسترش داده است به طوری که بسیار شیفته فلسفه سرمایهگذاری شراکتی « گاو و خرس» است.
این فلسفه سرمایهگذاری تلاش میکند با برقرار کردن تعادل نسبی میان معاملات خرید و فروش، به صورت مرتب اثر روند کلی بازار سهام را از بین ببرد. به عبارت دیگر معاملات جهتدار همواره نزدیک به صفر و عملکرد آن در حالت کلی وابسته به گزینش یک بازار سهام خاص است. دو سال نخستی که شرکت دریهاوس کار خود را آغاز کرده بود، یعنی سالهای ۱۹۹۰ و ۱۹۹۱ میلادی، بازگشت سالانهاش به ترتیب ۶۷ و ۶۲درصد بود. در این سالها حس بشردوستی همواره یکی از مهمترین انگیزههای این میلیاردر بزرگ بوده؛ به طوری که او در سال ۱۹۸۴ میلادی، سازمان«ریچارد دریهاوس» را تاسیس کرد. او سرمایه این شرکت را مدیریت کرده و سالانه پنجدرصد از سود آن را به چند موسسه خیریه اهدا میکند.
فلسفه اساسی ریچارد دریهاوس این است که افزایش نرخ در پی رشد درآمد میآید؛ بنابراین بهترین عملکرد در بازار سهام این است که شرکتهایی که بهترین رشد درآمد را دارند، برگزینید. جالب اینجاست که سهام با رشد درآمد بالایی که با معیارهای دریهاوس مطابقت دارند، معمولا در نسبتهای قیمت به درآمد بالایی فروخته میشوند. او معتقد است رویکرد محافظهکارانهای که همواره بر خرید سهام با نسبت قیمت به درآمد متوسط یا زیر متوسط تاکید دارد، خود به خود بسیاری از سهام با عملکرد خوب را حذف میکند. سهامی که دریهاوس به آنها باور دارد معمولا سهامی است که تحلیلگران آن را دنبال نکرده یا خیلی کم دنبال میکنند؛ ویژگیای که منجر به کارآمدی بیشتر در بازار میشود و فرصتهای سود را بالاتر میبرد.
ایدههای معاملاتی دریهاوس بر پایه تحلیل بنیادی است. اما او همواره برای تایید گزینش خود و زمانسنجی خرید، به تحلیل تکنیکال هم میپردازد. وی معمولا پیش از خرید یک سهم به نمودارهای تکنیکال آن نگاهی میاندازد تا افزایشی بودن نرخ آن یا بالا بودن قدرت نسبیاش را نسبت به کل بازار بسنجد. این ویژگیهای تکنیکال نشان میدهد که وقتی دریهاوس سهمی را میخرد، معمولا نزیک به آخرین نقطه مقاومتی و قلهاش است. به باور او، صرفا معامله کردن باعث کسب سود نمیشود، بلکه قوی بودن عوامل بنیادی و تکنیکال سود را به دنبال دارد. سهامی که دریهاوس میخرد، برای بیشتر بورسبازان سخت است. یکی از عواملی که باعث میشود بیشتر سرمایهگذاران نتایج ضعیفی بگیرند، این است که بیشتر به رویکردهای راحت و خوشایند روی میآورند و معمولا سهامی میخرند که قیمتش نزدیک به کف است یا نسبت قیمت به درآمد پایینی دارد.
ولی دریهاوس سهام را در نقاط قوت بسیار بالا پس از یک خبر افزایشی میخرد. او معتقد است اگر خبری درباره شرکتی تاثیر عمدهای دارد، بهترین راه این است که سهام آن شرکت را درجا بخرید. هر رویکرد محافظهکارانه دیگری باعث میشود که حرکت نرخ را از دست بدهید. پس کار درست را انجام بدهید، نه کاری که آسان است. نیازی نیست همواره درست پیشبینی کنید. هر وقت پیشبینیتان درست از آب درآمد، با حجم بالاتری معامله کنید و این معاملات را به اندازهای باز نگه دارید که بتوانید بیشترین سود را به دست آورید. شاید پایهایترین پند ریچارد دریهاوس این باشد که برای موفقیت در هر بازاری باید فلسفه معاملاتی خودتان را ایجاد کنید. پژوهش و بررسی دقیق روی فلسفه معاملاتی، اعتماد به نفس لازم برای ادامه کار در شرایط سخت و بحرانی را ایجاد میکند.
منبع :بورس نیوز